محل تبلیغات شما



اگر از زاویه جمهوری خواهی به مطالعه و تامل در تاریخ ایران بپردازیم، حضور همیشگی حکومتهای استبدادی را لمس خواهیم کرد. در آغاز قرن بیستم میلادی، در سال ۱۹۰۵، اولین جنبش مردمی برای بهره مند شدن از حقوق شهروندی اتفاق افتاد. آن جنبش به مشروطه شهرت یافت و حاصل آن مجلس و دموکراسی شد که با استبداد رضا خانی در ۱۹۲۵از بین رفت. بعد از وقفه ایی بیست ساله ایرانیان تلاش را باز از سر گرفتند. در جنبش ملی کردن صنعت نفت، خواستار تحقق حاکمیت ملی و دموکراسی شدند. آن جنبش نیز با کودتای فرزند رضا خان و استعمار امریکایی- انگلیسی در ۱۹۵٣ ناکام شد و زمینه ساز استبداد ۲۵ سال ایی شد که با انقلاب ۱۹۷۹ به پایان رسید. همانطور که می دانید انقلاب ۵۷ نیز با خلف وعده های رهبر انقلاب و زمینه سازی پنهانی غرب منجر به سومین شکست جنبش مردمی ایران شد. از آن زمان تا کنون نیز همواره جنبشهایی در ایران برای احقاق حقوق شهروندی و تحقق دموکراسی بر قرار بوده است که اخرین آن در ۲۰۰۹ بود.
با این مقدمه ی کوتاه سوال اساسی این است که دلیل این شکست های پی در پی چیست؟ این سوال معروف در طول این ۱۰۰ سال بعد از هر شکست از سوی روشنفکران پرسیده شده و به فراخور فضای فکری مسلط هر دوره پاسخی را یافته است. در ابتدا روشنفکران ایرانی علت شکست جنبشهای مردمی ایران را استبداد داخلی و عامل خارجی دانسته اند. دو عامل مهمی که فاعل و مجری کودتاها و بازسازی استبداد بوده اند. برای مثال نقش قدرتمداران داخلی و قدرتهای خارجی در کودتای ۲٨ مرداد در ۱۹۵٣ امروز روشنتر از گذشته است. این دیدگاه را می توان " نگاه ی محور" اسم گذاشت. در سالیان اخیر ضعیف بودن جامعه مدنی و ناتوانی نهادها و اصناف نیز از سوی عده دیگری از روشنفکران ایرانی به علل ناکامی جنبشهای ایران افزوده شده اند. نویسنده این دسته از روشنفکران را به "ساختارگرایان" تقسیم بندی می کند. ضعف زیر ساختی البته مورد تایید این قلم است ولی آنرا تنها علت و دلیل ناکامی نمی داند. چرا که نهاد، همانند سخت افزاری است که باید در برگیرنده نرم افزار و فرهنگ موافق آزادی خواهی و حق طلبی باشد در غیر این صورت نهادهای تشکیل شده در جامعه استبدادی قابلیت تبدیل شدن به جزئی از استبداد را دارند. مانند سپاه پاسداران و جهاد کشاورزی و دادگاههای انقلاب و. که در آغاز انقلاب از سوی دولت موقت احتمالا به هدف دفاع از آزادی ها تشکیل شدند ولی همگی به آلت قتل دموکراسی و طرفدارانش تبدیل شدند!
اما دیدگاه سومی که در این مقاله سعی کرده ام به آن بپردازم دلایل فرهنگی و ضعف های اخلاقی مردم و روشنفکران ایران است. مطالعه و مشاهده جامعه ایران و فرانسه و مقایسه رفتاری ایرانیان ساکن در وطن و خارج از ایران و همچنین جامعه فرانسوی زمینه ساز نوشتن این مقاله شد. در این مقاله سعی خواهم کرد تعدادی از عوامل فرهنگی و رفتاری ایرانیان را ،که در واقع رذیلت های اخلاقی هستند و متاسفانه به صورت عمومی هم درآمده اند، را بیان کرده و آنها را مورد نقد قرار دهم و نشان دهم که چگونه چنین رفتارهای کوچکی که از همه ی ما به صورت روزمره سر می زند همانند آجرهای کوچک در کنار هم جمع شده اند و این ساختمان وحشتناک فرهنگی امروز ایران را شکل داده اند.
از نگاه نویسنده هر سه گروه یاد شده بخشی از حقیقت را بیان می کنند ولیکن نکته مهم این است که برای حل یک رشته از موانع مانند موانع ساختاری، نباید موجب تشدید نارسایی ها در رشته ی دیگری از موانع شویم. ایرادی که به بسیاری از فعالان عرصه اجتماعی و مدنی وارد می شود این است که برای باز شدن فضای ی اجتماعی به حمایت بخشی قدرت داخلی و یا خارجی می روند، غافل از اینکه این رفتارشان الگوی بسیار ناپسندی برای مردم در رجوع به قدرت برای حل مشکلاتشان ایجاد خواهد کرد که به مشکل فرهنگی دامن می زند.
نکته مهم دیگری که قبل از وارد شدن به بحث اصلی باید طرح کنم سکوت روشنفکران ایرانی در قبال حجم عظیم کمبودها و رذایل اخلاقی جامعه ایرانی است. واقعا نمی دانم آیا آنها مشکلات فرهنگی جامعه ایران را نمی بینند و یا چشمانشان را بر آن بسته اند؟! اما این قلم معتقد است بنا بر رسالت روشنفکری باید دردها و کمبودها را با شجاعت بیان کرد تا با شناسایی آنها همچون یک مهندس، به رفع ضعف ها و تقویت قوتها پرداخت. لذا در ادامه شماری از ضعف های فرهنگی ایرانیان را بدور از تعمیم دادن و بدون توجه به عوامل و منابع این ایرادات بر می شمارم.
۱-فرهنگ مصرف گرایی: با روی کار آمدن سلسله قاجار در اواخر قرن ۱٨ ام تا امروز اقتصاد ایران از تولید باز مانده و واردات از دیگر کشورهای جای آنرا گرفته است. این روند با کشف نفت و استخراج صنعتی آن در حکومت پهلوی ها رشد شتابان تری یافت. در سالیان اخیر با سیل واردات محصولات بی کیفیت چینی تولید داخلی ضعیفتر از هر زمان دیگری است. اما این تاریخ طولانی مصرف گرایی در کنار تبلیغ سبک زندگی مصرف گرایانه غربی باعث افزایش رشد فرهنگ مصرف گرایی در جامعه ایران شده است. مصرف گرایی به خصوص در بخش انرژی در ۲۰ سال اخیر رشد بسیار چشمگیری داشته است و تقریبا ٣ تا۴ برابر شده است. تا جایی که بولتن نیوز در سال گذشته مقاله ایی نسبت به این موضوع هشدار داد.
در این میان مردم ایران نیز اگر نه به اندازه حکومتهای ناتوان جمهوری اسلامی و پهلوی ولی به سهم خویش مقصرند. آنچنان که افتخار بسیاری از هموطنان ما به میزان و نوع کالاهای مصرفی شان است. طبق نمودار زیر با ادامه وضعیت فعلی در سال ۱٣۹٨ میزان مصرف انرژی در ایران از تولید بیشتر خواهد بود.
مصرف گرایی سالهاست که به مشکل فرهنگی جمعی ما ایرانی ها تبدیل شده است. برای مثال در اکثر مهمانی های خانواده های ایرانی موضوع رایج بحث میان مردان درباره خرید و فروش اتوموبیل و خانه و مصرف کالاهای دیگری مثل موبایل و است و در میان ن ایرانی این موضوعات به مصرف لباس و جواهرات و محصولات آرایشی و لوازم و دکورسیوان منزل. خلاصه می شود. میزان مصراف گرایی در طبقات متوسط و مرفه بسیار بیشتر است و بسیاری اعتبار و شخصیت اجتماعی خود را منوط به نوع و میزان کالاهای مصرفی می دانند!
در زمینه طبیعت، مصرف گرایی هنگامی که با دیگر رذیلتهای اخلاقی نظیر خودمحوری همراه می شود به نابودی طبیعت و منابع تجدید ناپذیر منجر می شود. مشکلی که ممکن است در همین سالها به مرگ سرزمین ایران بیانجامد.
قابل ذکر است که مصرف گرایی در کشور ما تنها مربوط به کالا و حوزه اقتصاد نمی شود. در حوزه دانش و علم نیز سالیان درازی است که اساتید و روشنفکران ایرانی تنها مصرف کننده تفکرات غربی اند و بجز ترجمه ها آرا و کتابهای قابل استنادی در مراکز علمی و دانشگاهی وجود ندارد.
۲-خود محوری : یکی از ضعف های اخلاقی جامعه ایرانی که مانع تحقق دموکراسی و بهره مندی از حقوق شده است خود محوری و خود برتر بینی است. این رذیلت در سه بُعد ی، اقتصادی، اجتماعی و همچنین در رابطه با طبیعت مشکلات بسیار حادی را آفریده است.
خود محوری ی: "مسائل ی به ما ربطی ندارد" ،"ما ی نیستیم" و جملاتی از این دست به وفور از سوی خانواده های ایرانی برای جلوگیری از اعتراض به حکومتهای استبدادی بیان می شود. این خودمحوری ی باعث شده است که بار اعتراض به های روزمره حکومت به دوش عده ی معدودی از هموطنان بیفتد و حکومت نیز به راحتی با سرکوب آن عده ی قلیل بنای خود را استوار سازد و شرایطی را به وجود می آورد که به قول معروف تر و خشک با هم بسوزند.

خود محوری اقتصادی: چند سال سابقه کار در چندین شرکت مختلف در ایران به نویسنده این اجازه را می دهد که بگوید کار کردن در ایران بسیار پر استرس است. این مسئله علاوه بر پایین بودن دستمزها در مقایسه با مخارج زندگی و بی ثباتی شرایط کار، ناشی از روابط میان همکاران و رئیس و مرئوس است. زور و زورگویی عامل اصلی برقراری روابط کاری است و همکاران به راحتی به خود اجازه می دهند "زیرآب" یکدیگر بزنند و "نان همدیگر را ببرند" و طبق قانون جنگل هر کارمندی سعی می کند بیشتر خود را به منابع قدرت نزدیک کند. در این مورد پیشتر به باند و رفیق بازی اشاره خواهم کرد.

خود محوری اجتماعی: باور نداشتن به حقوق خود و دیگران وضعیتی را در ایران به وجود آورده است که مردم ایران حتی برای به دست آوردن نیازهای اولیه شان باید با یکدیگر بجنگند. اولین نبرد روزانه در ایران با وارد شدن به خیابانها چه هنگام رانندگی و چه هنگام رد شدن از خیابانها شروع می شود! در خیابانهای ایران و به خصوص تهران تنها چیزی که ملاک نیست قانون و حقوق است. و جالب اینجاست که مردم ایران نام زورگویی به یکدیگر و به حقوق دیگران را "زرنگی" و "تیزی" نهاده اند و به آن افتخار می کنند. این به حقوق در بسیاری از صحنه های اجتماعی دیده می شود. برای مثال در صف های نانوایی، صف بنزین و جالب آنجاست که وقتی ایرانی ها به خصوص به صورت توریستی به خارج از کشور می روند با همین رویه می خواهند با دیگر ملتها برخورد کنند و این ضعف فرهنگی را در عرصه جهانی نیز نمایش دهند!

خودمحوری و طبیعت: با نگاهی گذرا به طبیعت و شهرهای ایران به وضوح میزان آلودگی و کثیفی دشت، جنگل، کوه، کویر و دریاها را خواهید دید. درست است که حکومتهای استبدادی با غارت منابع طبیعی و انجام کارهای غیر کارشناسی نظیر سدها، جاده ها، کارخانه ها و اتوموبیلهای آلاینده طبیعت ایران را نابود کرده اند اما مردم ایران نیز در خسارت زدن به طبیعت و ریختن انواع زباله و پلاستیک و شیشه و دیگر مواد مصنوعی نابود نشدنی هیچ فروگذاری نکرده اند. خوشبختانه در سالهای اخیر تلاشهایی از سوی دوستداران طبیعت برای پاکسازی طبیعت صورت گرفته است ولیکن در مقایسه با سیل آشغال ریزی ملت ایران فاصله بسیاری باقی است.
٣-نژاد پرستی: رذیلت سومی که مردم ایران به هر دلیلی دچار آن گشته اند و مانع از برقراری رابطه صحیح میانشان شده است نژاد پرستی است. در واقع نبود آزادی باعث تعریف هویت شخصی و جمعی بر مبنای زور و رابطه سلطه- زیر سلطه شده است. در محیط استبداد زده ایی که ایران قرنهاست در آن گرفتار شده است مردم خود را نه بر مبنای ارزشهای انسانی بلکه بر مبنای سرکوبها و عقده های فروخورده ایی که استبداد و زورگویی ایجاد کرده است تعریف می کنند. در واقع وجود و حضور استبداد، محیط دوستی و آشتی میان اقوام مختلف ایران و حتی با دیگر ملتها را از میان برده و جای آنرا با دشمنی و کدورت پر کرده است. و متاسفانه این اتفاق با وارد شدن استبداد به فرهنگ درونی مردم ایران به صورت گسترده و بدون دخالت دولتها صورت می گیرد. در این رابطه می توان به رفتار ایرانی ها با افغانهایی که در ایران ساکن شدند اشاره کرد و یا جک و لطیفه های قومیتی که درواقع توهین های قومیتی و نژادی هستند.
نژاد پرستی در میان ایرانیان خارج از کشور هم دیده می شود نویسنده شاهد ابراز تنفر و اکراه هموطنان ایرانی خارج از کشور از سیاهپوستان و دیگر اقلیتهای ساکن کشورهای غربی بوده است.

۴-بی تفاوتی و بی عاری در مقابل نقض حقوق خود و دیگران توسط حکومتهای خودکامه و وابستگانش: قطعا یکی از بزرگترین مشکلاتی که باعث کهنگی عمر استبداد به خصوص در سالهای اخیر در ایران شده است بی تفاوتی مردم نسبت به سرنوشتشان بوده است. امروزه با وجود اینترنت و شبکه های ماهواره ایی اکثر ایرانیان از علل و عوامل بدبختی های ایران و خویش خبر دارند و می دانند که زورگویان چه کسانی هستند ولی به دلیل اعتیاد به زورپذیری و ترس حاضر به عمل نیستند و ترجیح می دهند بی عمل بمانند تا شاید چرخش روزگار شرایط را بهتر کند که البته چنین نخواهد شد و وضعیت منطقه و ایران با گذشت زمان بد و بدتر شده است.
۵-پارتی بازی و قانون شکنی: از دیگر خصایص ناپسند ایرانیان که به دیرپایی استبداد منجر شده است رجوع روزمره مردم به قدرتمداران حکومتی و وابستگانشان بوده است. آنچنان که اگر برای کسی مشکل ایجاد می شود در اولین لحظه به دنبال آشنایانی در حکومت می افتد. در واقع مردم ایران به جای شناسایی و طرد وابستگان استبداد به منظور ضعیف کردن آن، در به در به دنبال آشنا و پارتی در این و آن اداره به این در و آن در می زنند! گرفتن وام، پیدا
کردن کار، حل مشکلات قضایی، ازدواج و موضوعات رایجی هستند که ایرانی ها نه بر مبنای قانون و حقوق بلکه با داشتن آشنا و پارتی آنها را حل می کنند.
البته روشنفکران ایرانی نیز به این مشکل اخلاقی دچار هستند و بسیاری از انها وابسته به قدرتهای داخلی و یا خارجی هستند. متاسفانه کم نیستند کسانی که نامی در زمره روشنفکران دارند ولی بنا به دلایل مختلف از اشتباه فکر و تحلیل گرفته تا وابستگی مالی به قدرتهای خارجی نظیر امریکا و یا بخشی از قدرت داخلی نظیر باند رفسنجانی برای رسیدن به آزادی و دموکراسی نزدیک شده اند. ایشان فراموش کرده اند که با این رفتار خود از یکسو الگوی نامناسبی برای جامعه استبداد زده ایرانی برای وابستگی به قدرت ایجاد می کنند و از سوی دیگر دموکراسی جز از روش درونی و پروردن فرهنگ دموکراسی و ایستادگی بر حق مداری ایجاد نمی شود. لذا این روشنفکران خود به مانعی در راه دموکراسی بدل شده اند.
۶-دروغگویی و دورویی: اگر چه در ادیان و کتابهای اخلاقی ایرانیان دروغگویی به شدت مذموم شناخته شده است ولی وجود دائمی استبداد و حاکمان خودکامه باعث شده است که ایرانیان برای ادامه حیاتشان از این پدیده ناپسند به صورت روزمره استفاده کنند و شخصیتی دوگانه و گاه چندگانه داشته باشند. خواننده محترم برای پذیرفتن این مسئله می تواند دو ضرب المثل "خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو" و "زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد" را که عملا توصیه به دورغگویی و ریا هست را به خاطر بیاورند.
۷-تنگ نظری و فضولی و دخالت در زندگی دیگران: همانطور که می دانید استبداد سامانه ایی از حکومت داری است که با تنوع و تکثر در فکر و عمل و سبک زندگی مخالف است و تنها یک و یا چند شیوه مورد پسند خویش را روا می دارد. این رواداری در جوامع سنتی مانند ایران کمتر است و فرهنگ استبداه مردم نیز به کمک حکومت استبدادی برای سانسور و سرکوب دیگر عقاید و سبکهای زندگی می رود. تنگ نظری جامعه و مردم مورد تشویق حکومت نیز قرار می گیرد. این دون طبعی باعث شده است که در کنار حکومت که به زندگی و رفتار مردم سرک می کشد و با انواع گشت های ارشاد و امر به معروف و نهی از منکر عرصه زندگی را بر ایرانیان تنگ کرده است، عده از هموطنان نیز به دخالت و فضولی در زندگی اطرافیان خود اعم از اقوام، فرزندان و یا همسایگان خویش و. بپردازند غافل از اینکه این عمل باعث ادامه استبداد تاریخی است.
٨-تقدیس قدرت مالی و ی: شرایط ی و اجتماعی ایران به خصوص در سالیان اخیر به گونه ایی بوده است که بسیاری از ارزشهای والای انسانی رنگ باخته اند و مورد توجه جامعه نیستند. رنگ باختن ارزشهای اخلاقی در حکومت ایدئولوژیک جمهوری اسلامی که انواع ترور و قتل و به حقوق مردم را به اسم ارزشهای اخلاقی می کند بیشتر از دیکتاتوری های دیگر است. در واقع اگر چه ارزشهای انسانی مانند شجاعت، ایثار، عدالت طلبی و . یک لحظه از دهان وزیر شعار حکومت استبدادی جمهوری اسلامی وا نمی افتند ولیکن در عمل آنچه مورد فخر و غرور مسئولان و وابستگان حکومت است مال و پول و قدرت و مقام است. این مسئله توسط مردم نیز الگو برداری شده است. بسیاری از وابستگان حکومت به دلیل داشتن مال و مقام مورد احترام جامعه ایرانی قرار می گیرند در حالی که یک مبارز راه آزادی که مال و عمرش را در راه عقیده و آرمان از دست داده است با بی محلی مردم مواجه می شود.
تقدیس قدرت تنها به مال و مقام خلاصه نمی شود و در عرصه دانشگاهی به مدرک گرایی و ی های علمی با نوشتن مقالات علمی نامعتبر منجر شده است. گویی برای دانشگاهیان نیز همانند روشنفکران و مردم و حکومت نه محتوا بلکه تنها شکل و مقام و عنوان است که اهمیت دارد.
۹-فحاشی و تمسخر دیگران: فحش شکل زبانی زور و خشونت است. با گسترش شبکه های اجتماعی در ایران در دو سال گذشته بارها شاهد آوار شدن فحش و ناسزای ایرانیان به افراد مختلف به دلایل واهی بوده ایم. این فحاشی در خیابانها و ورزشگاهها و. به صورت روزمره میان مردم رد و بدل می شود. در واقع مردم ایران بسان رهبران کشورشان آموخته اند می توان با فحاشی و بدزبانی کمبودها و ضعفهای خود را بپوشانند و خود را خالی نمایند. فحاشی آنقدر در نزد ملت ایران عادی شده است که متوجه استفاده بسیار زیاد آن در صحبت معمولی و شوخی هایشان نیستند. درباره تمسخر وضع بسیار بدتر است. طرز لباس پوشیدن، لهجه، رفتار، شکل ظاهری و حتی معلولیت می تواند بهانه ایی به سخره گرفتن افراد باشد. نویسنده شخصا بارها و بارها شاهد تمسخر هموطنان لر و کرد و ترک و. به خاطر لهجه فارسی شان بوده ام ولی به ندرت دیده ام که کسی این رفتار زشت تمسخر کنندگان را نقد کند.
۱۰-درونی نشدن لایسیته و جدایی نهاد دین از نهاد حکومت نزد مردم ایران: این مشکل فکری در اکثر کشورهای اسلامی دیده می شود. ایران به دلیل تجربه ٣۶ ساله حکومت جمهوری اسلامی از دیگر کشورهای اسلامی وضعیت بهتری دارد. ولی این باور همچنان مورد پذیرش بسیاری از هموطنان قرار نگرفته است و این مسئله به تنگ نظری فرهنگی و استبداد ی دامن زده است.
۱۱-نپذیرفتن شایسته سالاری: این مشکل بخصوص در مناطق و استانهایی که ایلات و قبایل در آن ساکن هستند بسیار حادتر است. برای مثال در اکثر استانهای غرب کشور معیار رای دادن به کاندیدهای مختلف در انتخابات مجلس و شورای شهر نه توانایی و برنامه افراد بلکه پیوندهای قومی و قبیله ایی است. این مشکل در سطح کل کشور به صورت باند، دسته و رفیق بازی شکل گرفته که خود سهم به سزایی در عدم تحقق دموکراسی و شایسته سالاری دارد.
۱۲-عدم باور به حقوق ن: ن نیمی از جمعیت هر ملت را شکل می دهند که در واقع مربیان نسل فردا نیز هستند. لذا بهره مندی آنان از حقوق شان نه تنها کشور را به سوی دموکراسی رهنمون خواهد کرد بلکه آینده دموکراسی را نیز تضمین خواهد کرد. اما در عمل علاوه بر حکومت استبدادی، جامعه ایرانی نیز مرد سالار است. یکی از ادله نویسنده برای این ادعا رسوم ایرانیان برای ازدواج است که با در نظر گرفتن مهریه و شیربها و . عملا دختر را به فروش می رسانند. همچنان آنها دختر مطلقه را مانند جنس دسته دو و بنجل می بینند در حالی که چنین نگاه سخیفی نسبت به مردان مطلقه کمتر وجود دارد.
۱٣-فقر و تمامی رذایل وابسته به آن نظیر ی و فحشا و اعتیاد و.:


بر این لیست موارد دیگری را می توان اضافه کرد اما از نظر نویسنده این موارد کلیات مشکلات اخلاقی ما ایرانی ها هستند که مانع از پیشرفت و حقوق مند شدنمان شده اند. باید با نقد مداوم و تمرین و ممارست این مشکلات را کم و کمتر کرده تا بلاخره روزی آماده پذیرش فرهنگ و سیستم ی اقتصادی اجتماعی دموکراتیک باشیم. بار دیگر باید ذکر کنم که قصد این قلم برخورد تحقیر آمیز و سرکوبگرانه با فرهنگ ایرانی نبوده و نیست بلکه تنها قصد بیان نقایص را داشته ام تا زمینه ایی برای بحث در باره آنها و سپس اقدام جمعی جهت رفع آنها فراهم بیاید. زیرا این نقایص مانند آجرهای کوچکی هستند که تک به تک در کنار یکدیگر قرار گرفته اند و نظام ی اجتماعی و فرهنگی حاکم بر ایران را ساخته اند.

راهکار برونرفت از استبداد تاریخی:

همانطور که دیدید با بر شمردن شماری ازاشکالات فرهنگی جامعه ایرانی نشان دادیم که چرااستبداد در ایران نهادینه شده و جنبشهای اجتماعی و ی آزادی خواهانه حریف او نمی شوند. به عبارت دیگر بدون وارد شدن به تقدم تخم و تخم مرغ می توان گفت استبداد هست چون فرهنگ استبدادی در ایران نهادینه هست و برعکس.

جنبشهای اجتماعی و ی آزادی خواهانه ایرانیان به مانند تلاش فرد معتادی بوده اند که می خواهد اعتیاد را ترک کند ولی به دلیل شرایط نامناسب و عدم توانایی و نیافتن الگوی مناسب دوباره به وضعیت نامطلوب باز می گردد. و در این عدم موفقیت روشنفکران ایران نیز سهم بسزایی دارند زیرا آنها از دادن الگوی مناسب و سبک زندگی موافق با فرهنگ آزادی عاجز بوده و حتی الگوی رفتاری شان موید زیست در فرهنگ استبداد است. برای روشن شدن این موضوع چند مثال می زنم. آقای علیرضا نوری زاده که سالهاست منتقد تهای حاکمیت است تلویزیونی را تاسیس کرده اند که بودجه ی آنرا شاهزادگان عربستانی تدارک دیده اند. حتی اگر تمام حرفها و نظرات ایشان را منطبق بر حقوق شهروندی و آزادی فرض کنیم عمل ایشان در استمداد طلبیدن از حکام مستبد و فاسد عربستانی پیام اخلاقی بسیار منفی به جامعه ایرانی دارد که آنها نیز می توانند برای رسیدن به اهداف مورد نظر خود به بارگاه قدرتهای داخلی و یا خارجی شرف یاب شوند. امری که به رذیلت اخلاقی "پارتی بازی" و "تقدس بخشیدن به قدرت" در جامعه ایران منجر شده است. همین نقد به بسیاری از نحله های دیگر اپوزیسیون از جمله بسیاری از ملی مذهبی ها که این روزها هاشمی رفسنجانی، که به راستی معمار بدترین استبداد تاریخ معاصر بوده، را تبلیغ می کنند و یا امثال علی افشاری که برای مبارزه با استبداد به دامن سناتورهای جنگ طلبی چون ژوزف لیبرمن افتاده اند، وارد است.

اما راهکار چیست؟ از دید این قلم جامعه ایران از انقلاب مشروطه تا امروز نشان داده که می خواهد خود را از شر استبداد برهاند و زندگی حقومند و آبرومند داشته باشند. این مسئله را می توان در انطباق جویی ایرانیان خارج نشین با جوامع کشورهای پیشرفته نیز دید. درواقع اکثر ایرانیان ساکن غرب بعد از مدتی زندگی در کشورهای غربی رفتارهای و رذایل اخلاقی رایج در کشور را ترک کرده و مطابق قوانین و حقوق نهادینه شده کشور میزبان رفتار می کنند. این امرعلاوه بر آنکه حاکی از آمادگی ایرانیان برای زندگی در فرهنگ آزادی است از اهمیت وجود نهادها و زیر ساختهای اجتماعی اقتصادی و فرهنگی و همچنین الگوی رفتاری مناسب در جامعه غربی خبر می دهد. برای مثال یک ایرانی ساکن غرب می داند که در صف بانک یا اتوبوس ومترو وسایل و کارمندان کافی برای همه وجود دارند و نیازی به خوردن حقوق دیگران نیست و از سوی دیگر تقریبا تمام شهروندان الگوی رفتاری ایشان هستند، پس او نیز حق مدار می شود.
اما مشکل در جامعه ایران نبود زیر ساختها و کمبود الگوی رفتاری مناسب است و روشنفکران نیز به عنوان الگوی های رفتاری جامعه حتی برای اهداف خوب نیز قدرت را ابزار می کنند.
در پایان باید خاطر نشان سازم که ایرانیان دارای تاریخ و عناصر فرهنگ بسیار قوی از جمله عرفان و روحیه از خودگذشتگی هستند که با تکیه بر آنها می توانند روش زیست مسالمت آمیز و منطبق بر حق مداری را تجربه کنند.


هم‌زمان با ۲۵ نوامبر (چهارم آذر) روز جهانی مبارزه با خشونت علیه ن نظر برخی مسئولان در ایران نیز در این رابطه در رسانه‌ها انعکاس پیدا کرده است. رضا جعفری سدهی، رئیس اورژانس اجتماعی سازمان بهزیستی ایران گفته است آمار گزارش خشونت علیه ن ۲۰ تا ۲۲ در صد نسبت به سال قبل افزایش پیدا کرده است. 

روز ۲۵ نوامبر روز جهانی مبارزه با خشونت علیه ن است. این روز اکنون ۳۸ساله شده است زیرا خشونت علیه ن طبقه، قشر و کشور نمی‌شناسد. در جایی بیشتر و در جایی کم‌تر است. بسته به توسعه فرهنگ و آموزش و قوانین حاکم بر جامعه شاهد تفاوت‌های بسیار در کشورهای مختلف هستیم. 

در حالی که ن کشورهای شمال اروپا از امنیت بالایی برخوردارند، ن در ایران، افغانستان، ترکیه، عربستان، هند و پاکستان و بسیاری کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا در معرض بدترین نوع خشونت جسمی و روحی قرار می‌گیرند. هفته گذشته فدراسیون بین‌المللی حقوق بشر در گزارشی پیرامون خشونت و آزار جنسی در هفت کشور آفریقایی از دول این کشورها خواست برای مبارزه با خشونت جنسی ت‌های جدی‌تری را در پیش گیرند.  

روز چهارم آذر رئیس اورژانس اجتماعی سازمان بهزیستی پیرامون دلایل خشونت علیه ن در ایران به مواردی مانند اعتیاد، فقدان آگاهی درمورد مسایل شویی و اختلالات روانی» اشاره کرد. اما در مورد علت افزایش گزارش‌ها گفت:

این آمار به معنای آن نیست که خشونت‌ها افزایش یافته بلکه این موارد در جامعه وجود داشته است و به دلیل افزایش مراکز اورژانس اجتماعی گزارش شده است یعنی مواردی که از سوی اورژانس اجتماعی شناسایی می‌شوند نسبت به سال‌‌های گذشته بیشتر شده است و این امر به واسطه ظرفیت جدیدی است که از سوی سازمان بهزیستی در شهرهایی که فاقد اورژانس اجتماعی بودند، ایجاد شده است و حق مطالبه‌گری و پیگیری را در اختیار جامعه ن قرار داد.»

قوانین حمایت‌گرانه از ن در برابر انواع خشونت، به ویژه خشونت خانگی در ایران با خلأ بزرگی روبروست. لایحه تأمین امنیت ن در برابر خشونت هنوز به تایید شورای نگهبان نرسیده و بدون نقص نیست. با وجود این لایحه حاوی موادی است که می‌تواند در بهبود وضع امنیت ن کمک بزرگی باشد. بر اساس ماده سوم هیچ‌کس حق ندارد در روابط خانوادگی، اماکن خصوصی، عمومی یا دولتی به قصد آسیب علیه ن مرتکب خشونت شود و در صورت ارتکاب، مطابق احکام این قانون مجازات می‌شود.» وماده چهارم نیز به طیفی از خشونت اشاره کرده، آنها را جرم دانسته و برای آنها مجازات تعیین کرده است. از جمله انواع خشونت عاطفی،‎ روانی و جنسی.


سازمان بین المللی حمایت از مسیحیان (ICC) ضمن اشاره به رایح بودن امر سرکوب مسیحیان ایرانی در آستانه کریسمس گفت افزایش بازداشت و سرکوب شهروندان مسیحی در ایران در هفته های قبل از کریسمس یک امر رایج است اما موج کسترده این بازداشت‌های بسیار تعجب برانگیز بود.»
به دلیل بالا بودن شمار بازداشت شدگان و کمبود محل نگهداری، بسیاری از مسیحیان بازداشت شده ساعتی پس از بازداشت آزاد شدند اما رهبران و کسانی که مسئولیت کلیسا خانگی را برعهده داشتند کماکان در بازداشت به سر می‌برند.
شهروندان بازداشت شده مسیحی گفتند که به آنان اتهام تبلیغ علیه نظام نسبت داده شده است.
بنا به گفته یک فعال حقوق مسیحیان بسیاری از افراد بازداشت شده توسط ماموران وزارت اطلاعات نسبت به بازداشت سایر افراد خانواده‌شان در صورت هرگونه فعالیت در کلیسا خانگی تهدید شده اند.»
سازمان حمایت از مسیحیان اعلام کرد در طول سال ۲۰۱۸ بیش از ۲۴۸ پرونده نقض حقوق شهروندان مسیحی در ایران توسط مقامات ایرانی را دریافت کرده اند.»
براساس گزارش این سازمان شهروندان مسیحی در ایران در معرض آزار و اذیت، بازداشت، بازجویی، زندان، انواع شکنجه‌های روحی و روانی قرار دارند.»

لازم به ذکر است که براساس گزارش‌های دریافتی همزمان با بازداشت شیما و شکوفه زنگنه دو خواهر نوکیش مسیحی در اهواز دو شهروند مسیحی دیگر به نام فرزاد بهزادی‌زاده و عبدالله یوسفی شیخ‌رباط نیز در اهواز بازداشت شدند.

فرزاد بهزادی‌زاده در محل کارش در مرکز پشتیبانی بانک تجارت روز ۱۱ آذر ۱۳۹۷، توسط ماموران اطلاعاتی بازداشت شد. ماموران پس از بازداشت، وی را به منزلش برده‌ و آن‌ مکان را مورد تفتیش و بازرسی قرار دادند اما چیزی مبنی بر اثبات مسیحیت وی پیدا نمی‌کنند.

همزمان عبدالله یوسفی شیخ رباط نوکیش مسیحی نیز پس از بازرسی از منزلش و ضبط تعدادی کتاب مقدس و سی دی سرودهای پرستشی بازداشت و بازداشتگاه منتقل گردید.
این نوکیشان مسیحی هم اکنون در زندان شهرستان ملاثانی استان خوزستان در بازداشت به سر می برند.

برخورد با اقلیت‌های مذهبی و به‌ویژه نوکیشان مسیحی در ایران سابقه‌ای چندین ساله دارد و سازمان‌های مدافع حقوق بشر و آزادی مذاهب بارها در این باره ابراز نگرانی کرده‌اند.


یادداشتی از جولی لنارز و بنجامین واینتهال، پژوهشگر بنیاد دفاع از دموکراسی ها»،

مسیحیان ایران به دلیل موج تازه ای از سرکوب رژیم جمهوری اسلامی در شرایطی وخیم قرار دارند. این اخبار عمدتا به دلیل سقوط آزاد اقتصادی در بازار ایران و تظاهرات مردمی علیه ماهیت استبدادی رژیم مورد توجه رسانه ها قرار نگرفته است.

در ۹ اوت، اصل ۱۸»، نهادی که مروج آزادی مذهبی در ایران است، گزارش داد در دادگاهی در بوشهر چند نوکیش مسیحی و ده ایرانی دیگر برای تبلیغ مسیحیت به یک سال زندان محکوم شدند.

آزار و ایذاء مسیحیان در ایران به مسیحیان انجیلی محدود نمی شود و امری به خوبی مستند شده است. سال گذشته، سپاه پاسداران یک مادر و پسر را در سرکوب مسیحیان کاتولیک در آذربایجان غربی دستگیر کرده بود.

مقام های ایران، به طور مرتب مومنان را بازداشت کرده، به کلیساهای خانگی شان یورش می برند و انجیل ها و متون مذهبی شان را ضبط و جمع آوری می کنند. رسانه های دولتی رژیم هم به تبلیغات ضد مسیحی ادامه می دهند.

در ماه مه ۲۰۱۷، چهار مسیحی تبشیری دستگیر شده و به اتهام فعالیت در کلیساهای خانگی هر کدام به ۱۰ سال زندان محکوم شدند.

اروپا و آمریکا برای منزوی کردن ون حاکم بر ایران و حساب کشیدن از عاملان نقض جدی حقوق بشر در ایران باید مقام های رژیم را به دلیل آزار مسیحیان تحت تحریم های تازه و شدید قرار بدهد.

گذشته نشان داده است که با تحریم های حقوق بشری و فشار بین المللی جان مسیحیان بسیاری در ایران نجات داده می شود.


در تیر ماه ۱۳۶۹ کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران طی گزارشی ضمن ابراز نگرانی از آزار مسیحیان در ایران تأکید کرد که حکومت ایران همچنان به پیگرد قضایی معتقدان به این دین، به ویژه نوکیشان، ادامه می‌دهد».

براساس این گزارش طی ماه‌های خرداد و تیر ۱۱ نوکیش مسیحی و یک کشیش آشوری در ایران، جمعاً به ۱۲۵ سال زندان محکوم شده‌اند.

ایران بیش از ۱۰۰ مسیحی را در عرض یک هفته دستگیر کرده‌است و گروه فعالان مسیحی درب‌های باز (Christian advocacy group Open Doors) در تاریخ ۲۰ آذر ۱۳۹۷ گفته‌است که ایران بی رحمانه پیروان مسیحی را در جمهوری اسلامی سرکوب می‌کند و این افزایش شدید دستگیری‌ها به شدت نگران کننده‌است.


گروه‌های مسیحیان فارسی‌زبان ایران از چندین سال قبل (دوره قاجار) و مصادف با ترجمه کتاب مقدس(عهد عتیق و عهد جدید{انجیل}) ایجاد شدند و شروع به رشد نمودند. این گروه‌های مسیحی که عموماً پروتستان» هستند، در شهرهای مختلف ایران شروع به ساخت کلیساهایی نمودند. با وقوع انقلاب اسلامی، بسیاری از این کلیساها تخریب یا تعطیل شد و هر گونه فعالیت بشارتی مسیحیان فارسی‌زبان، غیرقانونی اعلام گردید. اکنون در تهران هیچ کلیسای فارسی‌زبانی فعالیت نمی‌کند، و در شهرهای دیگر ساخت کلیساهای فارسی‌زبان یا مرمت و دایر کردن مجدد کلیساها، جرم محسوب می‌گردد. مسیحیان در ایران فقط بصورت مخفیانه در کلیساهای خانگی فعالیت می نمایند.


عیسای مسیح با قیام خود از مرگ :

۱- قدرت خدا را ثابت نمود. ” …زیرا همانطور که پدر مردگان را زنده می کند …” ( یوحنا ۵ : ۲۱ )
دلیل آن:
می گویند :مگر امکان دارد مرده ای زنده شود؟ ای ریاکاران!مگر شما به خدای خالق ،توانا،قادر ایمان ندارید؟مگر خدا نمیمراند و زنده نمی کند؟ اگر خدا قادر است از نطفۀ ناچیز انسانی هوشمند مانند شما بسازد!اگر بقول شما کسی قادر بود تا با شمشیر خود ماه را به دو قسمت تقسیم کند(!!؟) آیا همان کس قادر نیست همچنین مرده ای را برخیزاند. کتاب مقدس مینویسد :” خداوند یهوه به این استخوانها چنین می گوید اینک من روح به شما در می آورم تا زنده شوید.” ( حزقیال ۳۷ : ۵ ) عیسای مسیح تنها سه روز بود که در قبر بود.اینجا خدا میگوید که من به استخوانها حیات میدهم.

۲- رستاخیز مردگان را و داوری بر آنان را ثابت نمود. ” زمانی خواهد آمد که همۀ مردگان صدای او را خواهند شنید و از قبرهای خود بیرون خواهند آمد- نیکوکاران برای حیات خواهند برخاست و گناهکاران برای محکومیت.”
( یوحنا ۵ : ۲۸-۲۹ )
دلیل آن :
ما به بازگشت روح بعد از مرگ به زمین به شکل اجسام و یا حیوانات و خویشاوندان خود اعتقاد نداریم!همچنین اعتقاد نداریم که بعد از مرگ فرصتی خواهد بود برای توبه و بازگشت.زمان اول که برخاستیم برای توبه و بازگشت به مسیح بود.زمان دوم که بر میخیزیم برای داوری است.فرصت به همۀ ما در این جهان داده شده و خواهد شد. کتابمقدس میگوید :” همه باید یکبار بمیرند و بعد از آن برای داوری در حضور خدا قرار گیرند.” ( عبرانیان ۹ : ۲۶-۲۷ )

۳- الوهیت خود را ثابت نمود.” من قیامت و حیات هستم.” ( یوحنا ۱۱ : ۲۵ )
دلیل آن :
دلیل تولد مسیح ،قربانی شدن او بر صلیب برای پرداخت کفارۀ گناهان ما بوده است و دلیلی دیگری نبود و عیسای مسیح بارها و بارها این را تکرار کرد.آنها که گوشهای باز دارند بشنوند!اگر او می بایست پاک کنندۀ ابدی گناهان ما باشد.اگر او می بایست تنها آمرزندۀ گناهان ما باشد.اگر او می بایست تنها رسانندۀ ما به حیات ابدی باشد.اگر او می بایست تنها صلح دهندۀ بین ما و خدا باشد.او می بایست خدا باشد.زیرا تمام این ناممکن ها نه از راه شریعت میسر بود و هست و نه از راه ۲+۲ = ۴ !!او می بایست خدا می بود.خدایی در جسم.جسمی که باید تمام آن می بایست ها را برای مان انجام میداد و تکمیل مینمود.با قدرت خدایی خود.اگر او قدرت خدایی داشت که داشت.پس با همان قدرت …

… همانطور که پدر مردگان را زنده میکند و به آنها حیات می بخشد ،پسر هم هر که را بخواهد زنده می کند …زیرا همانطور که پدر منشاء حیات است،به پسر هم این قدرت را بخشیده تا منشاء حیات باشد.” ( یوحنا ۵ :۲۱ و ۲۶ )

۴- ترس از مرگ را برای همیشه نابود کرد. ” و آن کسانی را که به سبب ترس از مرگ تمام عمر در بردگی به سر برده اند آزاد سازد.” ( عبرانیان ۲ : ۱۵ )
دلیل آن :
کتابمقدس می گوید ،مرگ در گناه قدرت دارد.مرگ در گناه بر تمامی حیات انسان حکومت می کند.زیرا گناه بر تمام انسان حکومت دارد.مرگ ،تاریکی ست.پایان است.هراس و دلهرگی ست.بود تا قبل از عیسای مسیح.زمانی که مسیح جریمۀ گناه ما را پرداخت کرد و گناه را بر بالای صلیب با خون خود برای همیشه داوری نمود و سر شیطان
( شاهزادۀ گناه ) را له کرد.نیش مرگ کشیده شد.زمانی که مسیح از مرگ قیام کرد ترس از مرگ برای همیشه نابود شد.زیرا او با قیام خود از مرگ ،آن تضمین ابدی حیات و با او بودن را تایید کرد.پس ما درست زمانی که چشمانمان را بر جسم می بندیم به زیستن ابدی در روح به مسیح باز میکنیم.این پیروزی و عدم ترس از مرگ ،ما را در حیاتی کاملا و تازه مهیا مینماید.زیستنی در روح و نه در شریعت .یعنی همان پیمان و وعدۀ خدا به انسان تقریبا ۷۵۰ سال قبل از قیام مسیح از مرگ ! کلام کتابمقدس مینویسد :” خداوند ما عیسی مسیح را که شبان بزرگ گوسفندان است پس از مرگ زنده کرد و خون او پیمان ابدی را تایید کرد.” ( عبرانیان ۱۳ : ۲۰ )

۵- ما را نزد خدا عادل شمرد.” که بسبب گناهان ما تسلیم گردید و بسبب عادل شدن ما برخیزانیده شد.”
( رومیان ۴ : ۲۵)
دلیل آن:
کتابمقدس می گوید که قصد خدا در زندگی انسان عادل شمرده شدن انسانِ گناهکار در نگاه خدا می باشد.و خدای زندۀ ما آن را تماما در عیسای مسیح تکمیل و تمام نمود.در گذشته انسان تنها با ایمان به خدا بدون شریعت نزد خدا عادل شمرده می شد.مثل خنوخ ( پیدایش ۵ : ۲۴ ) یا نوح ( پیدایش ۶ : ۹ ) یا ابراهیم ( پیدایش ۱۶ : ۶ ) .اما این عادل شمرده شدن بدلیل وجود و سرایت بیشتر و بیشتر گناه در زندگی انسان،برای همه میسر نشد و نبود و نخواهد بود.از این رو خدا بنابه فیض رایگان و محبت بیکران خود در زمان معین توسط فرزند خود عیسای مسیح با مرگ او گناهان را پاک کرد و با قیام او از مرگ این فرصت را به انسان داد تا با ایمان به مسیحِ مرده و قیام کرده در حضور خدا عادل محسوب شود.کتابمقدس می نویسد:” و بندۀ عادل من به معرفت خود بسیاری را عادل خواهد گردانید زیرا که او گناهان ایشان را بر خویشتن حمل خواهد نمود.” ( اشعیاء ۵۳ : ۱۱ ) و ” زیرا او را که گناه نشناخت در راه ما گناه ساخت تا ما در وی عدالت خدا شویم.” ( دوم قرنتیان ۵ : ۲۱ )

۶- ما را تماما به زیستن در حیاتی نو و تازه هدایت نمود.” با او دفن شدیم تا آنکه به همین قسمی که مسیح به جلال پدر از مردگان برخاست ما نیز در تازگی حیات رفتار نمائیم.” ( رومیان ۶ : ۴ )
دلیل آن :
نه تنها قیام مسیح یک حقیقت ذاتی از یک رویداد فیزیکی می باشد.( بعضی ها قیام مسیح را تمثیل و می دانند.قیام مسیح هم در روح بود و هم در جسم. ) قیام مسیح نه تنها تایید تمام موارد بالاست ؛همچنین قیام مسیح از مرگ در حیات ایماندار به مسیح تماما نقش دارد.یک مسیحی از قیام مسیح از مرگ با توجه به نقشۀ خدا از این رویداد ،استفاده نموده و با قیام مسیح و ایمان به آن ،درک آن ،تنفس در آن ،تمرکز بر آن ،زیستن با آن ،رشد در آن تماما به انسانی تازه و قیام کرده به حیاتی نو تبدیل می گردد.عیسای مسیح خود فرمود که او قیامت و حیات است.قیامت و حیات اتصالی غریب و جدایی ناپذیر با هم دارند.قیامت معنایی ندارد اگر با خود حیاتی را به همراه نداشته باشد و حیات معنایی ندارد اگر از قیامتی بر نیامده باشد.ما طبیعت کهنه و قدیمی خود را با مسیح بر صلیب او میخکوب کرده و نفس خود را روزانه می کشیم.و با او روزانه به حیاتی تازه و نوین قیام می نماییم.کتابمقدس می نویسد :” و اگر مسیح در شما است جسم بسبب گناه مرده است و اما روح بسبب عدالت حیات است و اگر روح او که عیسی را از مردگان برخیزانید در شما ساکن باشد او که مسیح را از مردگان برخیزانید بدنهای فانی شما را نیز زنده خواهد ساخت به روح خود که در شما ساکن است.” ( رومیان ۸ : ۱۰-۱۱ )

۷- تمام پیشگویی های کتابمقدس را در این خصوص تایید نمود. ” وقتی هنوز با شما بودم و میگفتم که هر چه در تورات موسی و نوشته های انبیاء و زبور در بارۀ من نوشته شده باید به انجام برسد ،مقصودم همین چیزها بود.” بعد اذهان ایشان را باز کرد تا کتابمقدس را بفهمند.و فرمود :” این است آنچه نوشته شده که مسیح باید عذاب مرگ را ببیند و در روز سوم دوباره زنده شود و به نام او توبه و آمرزش گناهان به همه ملت ها اعلام گردد.”

)
دلیل آن:
بسیاری دوست دارند مرگ و قیام مسیح را باور نکنند تا به مقاصد و عقاید خود دامن زنند.آنها با تایید نکردن مرگ و قیام مسیح در حقیقت وجود مسیح را رد کرده اند.زیرا اگر مرگ و قیام مسیح را از زندگی او بگیرید .از او تنها یک آدم دیوانه و شیاد می ماند؟!( به زبان انسانی سخن می گویم) یا باید تمام او را باور کرد یا هیچکدام او را.قرآن برای تایید رسالت خود از سیمای مسیح یک پیامبر نیکو ساخت.او را روح خدا لقب داد.به او معجزات فراوانی را نام داد.اما تا به مرگ و قیام او رسید که باور آن تمامی باور شش موارد بالا خواهد بود.آن را تماما رد کرد و آن را ساخته و پرداختۀ شاگردان و انسان لقب داد.آنها در واقع با رد کردن مرگ و قیام مسیح ” کتابهای آسمانی ” ” اهل کتاب ” را رد کرده اند.همان کتابی که قرآن ، رسالت خود و تایید خود را از آن گرفته است!!
اجازه بدهید تا با هم کمی ریاضی کار کنیم!!
اولین نوشتۀ کتابِ ” اهل کتاب ِ قرآن ،تقریبا ۲۰۰۰ سال قبل از آیات قرآن بوده است.اولین انجیل نوشته شده ( روایت زندگی عیسای مسیح ) تقریبا ۶۵۰ سال قبل از آیات قرآن بوده است.وقتی قرآن و آیه های آن تقریبا ۶۵۰ سال بعد از اولین نوشته انجیل نوشته شد.در آن یهودیان و مسیحیان را ” اهل کتاب ” خطاب نمود.در قرآن نوشته شد خدا بود که این کتاب را به ” اهل کتاب ” داد.کدام کتاب؟کتابی که مجموعا در ۲۶۵۰ سال قبل از آیات قرآن نوشته شده ،تمام شده و ثبت شده و مورد تدریس قرار می گرفته است.کدام کتاب ؟ همان کتابی که گناه انسان ،مرگ انسان بواسطۀ گناه ،قدوسیت و عدالت خدا ، نیاز آمدن مسیح ،مرگ و قیام او از مرگ را تماما در طول تمام صفحات خود نقاشی کرده و به ترانه در آورده است!اگر قرآن و مفسرین اسلامی این حقیقت را رد می کنند ،در حقیقت خبر بد این است که آنها خودشان ،خودشان را رد کرده اند!و اصالت آیات قرآن را!
کتابمقدس می نویسد:” که مسیح بر حسب کتب در راه گناهان ما مرد و اینکه مدفون شد و در روز سیم بر حسب کتب برخاست.” ( اول قرنتیان ۱۵ : ۳-۴ )

دوست عزیز!
در این اختصار شما با حقایق الهی در خصوص قیام مسیح از مرگ و باور آن روبرو شدید.اگر بخواهم کمی بیشتر به این حقیقت اشاره نمایم همین قدر بدانید که اگر مسیح از مرگ قیام نمیکرد ،وعده ها و گفته هایش که ” من روز سوم زنده می شوم.” تماما به ریا و دروغ تبدیل میشد.چه کسی حاضر می شد برای دروغ و سخنان کذب یک آدمی که حالا در قبر مانده برود جان خود را به بیهودگی در خطر بیاندازد .شاید بگویید مسلمانان بدون ایمان به مسیح جان خود را برای فرمان قرآن دادند و می دهند ؛ و من می گویم کمونیستها بیشتر از مسلمانان جانشان را برای رساندن پیام خود به خطر انداختند و کشته شدند!بدون قبول داشتن انجیل و تورات و قرآن ،و بدون اینکه بهشتی هم نصیب آنان شود!!اما هر دوی این گروه و گروههای دیگر آیا جانشان را برای گسترش صلح،فروتنی،بخشش،گذشت،مهربانی،حیات جاودان،فیض خدا در خطر انداخته اند ؟یا برای قتل عام و زور و انتقام و ت گرایی و قدرت طلبی پوچ؟!مسیحیت اولیه با دستی خالی و قلبی پر از امید و شوق مسیحِ قیام کرده از مرگ ،پر از روح مقدس خدا ،پیام صلح و آشتی با خدا را تا به امروز با خود به همه جا برده و خواهد برد.تمام این شجاعت و این مستانگی شاگردان دلیلش از زمانی شروع شد که آنها مسیح قیام کرده را با چشمان خود دیدند و دانستند آنی که به او ایمان آورده اند ،حقیقتا چهرۀ نادیدۀ خدا بوده است و تا به ابد می ماند.
” خدا همین عیسی را پس از مرگ زنده کرد و همۀ ما بر آن گواه هستیم…یقین بدانید که خدا این عیسی را که شما مصلوب کردید ،خداوند و مسیح کرده است.” ( از سخنان پطرس شاگرد مسیح در نامۀ اعمال ۲ : ۳۲ و ۳۶ )

پیروزمند در مرگ مسیح که برای شما حیات جاودان را و شاد در قیام مسیح که جاودانگی این حیات را به ارمغان آورد.


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

طرحی از آمیختگی احساس